جدول جو
جدول جو

معنی قلعه میر - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه میر
(قَ عَ)
دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان، واقع در 5هزارگزی باختر فلاورجان و 4هزارگزی باختر جادۀ شهرکرد به اصفهان. موقع جغرافیایی آن جلگه وهوای آن معتدل است. سکنۀ آن 227 تن است. آب آن از کاریز و محصول آن غلات، صیفی، پنبه، برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری، و صنایع دستی زنان کرباس بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عَ /عُ)
قلعه ای است به موصل. (از منتهی الارب). قلعه ای است محکم در کوههای موصل. اهالی آنجا از کردان هستند و آن در شرق موصل قرار دارد و به عقرالحمیدیه نیز شهرت دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ پَسْ وَ)
دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 12هزارگزی جنوب الیگودرز کنار راه مالرو چشمه مروارید به ایوندی. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 70 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، لبنیات، پنبه و چغندر و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بِ لَ)
از دهستان قنقری پایین (سفلی) بخش بوانات شهرستان آباده، واقع در 26هزارگزی باختر سوریان و 30هزارگزی شوسۀ اصفهان به شیراز. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن معتدل است. سکنۀ آن 123 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. و محصول آن غلات، حبوب، میوه جات و شغل اهالی زراعت و باغبانی است. صنایع دستی زنان قالی بافی است. راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
بنا بگفتۀ یاقوت نام شهری است نزدیک سمیساط میان حلب و حدود روم و آن قلعه ای است مستحکم که شامل روستای بزرگی است و در زمان یاقوت مجیرالدین ابوسلیمان داود بن الملک الناصر یوسف بن ایوب حاکم آن دیار بوده است و آن را به برادر خود الملک الظاهر اقطاع نموده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ تَ)
نام قلعه ای است بالای کوه شیراز و این از اهل زبان به تحقیق پیوسته. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بِ)
دهی است از بخش نصرت آباد شهرستان زاهدان، واقع در 31هزارگزی جنوب خاوری نصرت آباد و 18هزارگزی شوسۀ زاهدان به خاش. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی. سکنۀ آن 558 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات. و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ تَ)
دهی است خرم معروف به سواتی قلته، واقع در صعید مصر در مشرق نیل پائین اخمیم. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عُ شَ)
قلعه ای است استوار در سرزمین اندلس از ناحیۀ شرق، از اعمال أشقه، و آن ازآن فرنگی ها است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
بر سه فرسنگی شیراز است به طرف جنوب مایل به مشرق و بر کوهی است که به هیچ کوه پیوسته نیست و بر آنجا چشمه مختصری است. (نزهه القلوب ص 133). و رجوع به تبر (قلعه) شود
لغت نامه دهخدا
(ظُ)
قلعه ای است به یمن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
قلعۀ خرابی است بین قاهره و ایله، و ابن ساعاتی در این بیت از آن نام برده است:
سری موهنا والانجم الزهر لاتسری
و للافق شوق العاشقین الی الفجر
تأهب من صدر تخب به الکری
فما زال حتی بات منزله صدری.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شَ)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 6هزارگزی جنوب دزفول و 6هزارگزی جنوب غربی دزفول به شوشتر. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رود خانه دزو محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شَ کَ نِ)
دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان، واقع در 40هزارگزی جنوب شیروان و 7هزارگزی خاور مالرو عمومی امیران به دولت آباد. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 630 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و بنشن و شغل اهالی زراعت و مالدارای و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان، واقع در 150هزارگزی شمال خاوری سعیدآباد و سرراه مالرو مغو به راه زن. این ده کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رودخانه و محصول آن غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است جزء دهستان بهنام وسط بخش ورامین شهرستان تهران، واقع در 3هزارگزی خاور ورامین کنار راه شوسه و راه آهن. این ده در جلگه قرار گرفته و هوایی معتدل دارد. سکنۀ آن 431 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، صیفی و چغندرقند و شغل اهالی زراعت است راه ماشین رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ رِ)
ده کوچکی است از دهستان بکش بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون، واقع در 23هزارگزی جنوب فهلیان کنار رود خانه کنی. سکنۀ آن 50 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ نَ جَ قُ)
دهی است از دهستان جعفربای بخش گمیشان، شهرستان گنبد قابوس، واقع در 12000گزی خاوری گمیشان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن معتدل مرطوب و مالاریایی است. سکنۀ آن 1000 تن است. آب آن از چاه و لب شور و محصول آن غلات، حبوب، صیفی، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و گلیم بافی و نمدمالی است. تپه های متعدد از آثار ابنیه قدیم در اطراف این ده وجود دارد. راه آن فرعی است. و از دو محل بالا و پایین تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَ)
دهی است از دهستان سامسن شهرستان ملایر، واقع در 18هزارگزی جنوب ملایر و 5هزارگزی خاور شوسۀ ملایر به بروجرد موقع جغرافیائی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریائی است. سکنۀ آن 240تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، حبوبات، صیفی و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان قالی بافی است راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ چَکَ)
دهی است از دهستان گچلرات بخش پلدشت شهرستان ماکو، واقع در 48هزارگزی جنوب خاوری پلدشت و 8هزارگزی باختر راه ارابه رو دره شام. این ده کوهستانی و معتدل و مالاریایی است. سکنۀ آن 28 تن است. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی زنان جوراب بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ شی شَ / شِ)
دهی است از دهستان کاریزنو بخش تربت جام شهرستان مشهد، واقع در49هزارگزی شمال باختری تربت جام و سر راه مالرو عمومی تربت جام به فریمان. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 987 تن است. آب آن ازقنات و محصول آن غلات، پنبه، و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قلعه قلعه بشیر، قلعه ای در زوزن. (از منتهی الارب). از قلاع بشنویه اکراد از نواحی زوزان است. (از معجم البلدان) (از مرآت البلدان ج 1) (اللباب)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ بِ)
قلعه ای است در افریقیه منسوب به بسربن ارطاه عامری. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ دِ)
این قلعه در بالای کوه کوچکی است در نزدیک ایک اصطهبانات. به سال 470 نظام الدین محمود شبانکاره از کوههای دور و نزدیک آب را بر آنجا آورد و حصار کشید و آنجا را دارالامان نامید. (جغرافیای غرب ایران ص 128)
لغت نامه دهخدا
(اَجْ جَ)
قلعه ای است در جوار قرطبۀ اندلس. (قاموس الاعلام) ، وکیل کردن کسی را، وکیل فرستادن، دانه بستن گیاه. (منتهی الارب) ، امضاء، بابچه شدن سباع. (تاج المصادر) ، وظیفه و راتبه مقرر کردن، گذاردن
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام ولایتی است و جایی نیز هست که غار کیخسرو آنجاست. (برهان). نام قلعه ای است که در آنجا تخت و جام کیخسرو بوده و اسکندر بدانجا رفته پادشاه آنجا را سریری گفتندی، اگر بمناسبت تخت است سریر عربی است و فارسی نیست. (آنندراج) (انجمن آرا). رجوع به سریرافراز شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
دهی است از دهستان میان آب (بلوک عنافجه) بخش مرکزی شهرستان اهواز، واقع در 36 هزارگزی شمال اهواز و کنار شوسۀ اهواز به اندیمشک نزدیک رود کرخه. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری است. سکنۀ آن 300 تن است. آب آن از رود خانه کرخه و نهر شاپور و محصول آن غلات، برنج و شغل اهالی زراعت است. راه در تابستان اتومبیل رو است. در این آبادی محلی بنام خشنامی است که آثار ابنیۀ باستانی در آن مشاهده میشود. دبستان و آسیاب موتوری دارد. و ساکنین از طایفۀ الحائی هستند. این آبادی را خرم دژ هم میگویند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ رَ)
دهی جزء دهستان علمدار گرگر بخش جلفا شهرستان مرند، واقع در 44هزارگزی شمال باختری مرند و 10هزارگزی خط آهن جلفا به تبریز. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 122 تن، آب آن از چشمه ومحصول آن غلات، حبوبات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(پُ فُ)
قلعه دارنده. قلعه بان. دژبان:
قلعه داران خزینه ها بردند
قلعه را با کلید بسپردند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ خَ / خِ بَ)
نام قلعۀ معروفی است در خیبرکه به دست امیرالمؤمنین علی گشوده شد:
زورآزمای قلعۀ خیبر که بند او
در یکدگر شکست ببازوی لافتی.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(قَ عَحَ دَ)
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوۀ شهرستان بوشهر، واقع در 2هزارگزی شمال باختر گناوه در ساحل خلیج فارس. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیر و مالاریایی است. سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از چاه و محصول آن غلات و خرما. و شغل اهالی زراعت است. این ده دارای گارد گمرکی و راه فرعی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ حَ فَ)
دهی است از دهستان جایزان بخش رامهرمز شهرستان اهواز، واقع در 53هزارگزی جنوب خاوری رام هرمز و 3هزارگزی خاور شوسۀ مارون به آغاجاری. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری و مالاریایی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رود خانه مارون و محصول آن غلات، برنج، کنجد، بزرک و شغل اهالی زراعت و گله داری است. ساکنین از طایفۀ سادات هستند. این آبادی را قلعۀ حمود هم مینامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ یِ)
دهی است از دهستان گله دار. بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 89هزارگزی جنوب خاور کنگان و 4هزارگزی راه مالرو پس رودک به بیرم. موقع جغرافیایی آن جلگه و هوای آن گرمسیری مالاریایی است. سکنۀ آن 96 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، تنباکو و پیاز و شغل اهالی زراعت است. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از قلعه دار
تصویر قلعه دار
کلاتدار محافظ قلعه دژبان کوتوال. یا قلعه دار سپهر. آفتاب خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلعه سحر
تصویر قلعه سحر
بام دژ نام جایگاه
فرهنگ لغت هوشیار